خلاصه داستان : یک سرباز در جبهه های آلمان در دوران جنگ جهانی دوم بین تلاشش برای زنده ماند و خواسته فرمانده هانش به عنوان یک سرباز در میدان جنگ گرفتار می شود و...

خلاصه داستان : یک کارآگاه پلیس سیاه پوست باید یک پرونده آدم ربایی را حل کند، در حالی که با مشکلاتی از طرف یک نژاد پرست مواجه شده است...

خلاصه داستان : توماس آرچر که یک آدم خوشحال، موفق و دارای یک زندگی عالی است مورد یک حمله قرار می گیرد، تصمیم میگرد تا انتقامش را به صورت فیزیکی از حمله کننده بگیرد، اما ممکن است به قیمت جانش تمام شود...

خلاصه داستان : پس از کشف یک کشتی مسافربری که در سال 1953 گم شده و بر روی دریا شناور است یابندگان که عده ای فروشنده اجناس دست دوم هستند ، ادعا می کنند که اجناس موجود در کشتی به آنها تعلق دارد . زمانیکه آنها می خواهند کشتی را با طناب به سمت لنگرگاه ببرند یکسری حوادث عجیب و غریب اتفاق می افتد و گروه در کشتی به تله می افتند و به زودی می فهمند یکسری ارواح شیطانی در کشتی ساکن هستند . حال افراد بایستی حقیقت را درباره گذشته کشتی کشف کنند و عاملی را که باعث تهدید آنها شده است از بین ببرند...

خلاصه داستان : «لورنزو» (پاتریک)، «مایکل» (پیت)، «جان» (الدارد) و «تامی»، چهار دوست نوجوان ساکن محله ی «هلز کیچن» نیویورک که به طور اتفاقی باعث آسیب دیدن یک پیرمرد شده اند، به دارالتأدیب فرستاده می شوند. نگهبانان دارالتأدیب، از جمله «شان نوکز» (بیکن) آنان را مورد ضرب و شتم و آزار و اذیت قرار می دهند. ۱۳ سال بعد آن ها فرصتی پیدا می کنند تا از این نگهبانان انتقام بگیرند...

خلاصه داستان : یک مرد عادی قدرت خدا را به دست می آورد

خلاصه داستان : سه دانشجوی کالج یک بازی چالشی که احتمال آن نامیده می‌شود را بازی می‌کنند . این بازی به سرعت به یک کابوس برای شرکت کنندگان تبدیل می‌شود که خود را در یک تار غیرقابل‌پیش‌بینی از فریب و بقا می‌بینند ...

خلاصه داستان :.گروهی از آرمان گرایان، اما ناامید، لیبرال ها را به وسوسه قاتلان مأمورین جناح راست برای اعتقادات سیاسی خود می اندازند....

خلاصه داستان :کتی (جنیفر کانلی) که به تازگی از اعتیاد رها شده در خانه ای کوچک در نزدیک ساحل در شمال کالیفرنیا زندگی می کند؛ او که به خاطر جدایی از همسرش دچار افسردگی ست و به اتفاقات اطرافش بی توجه، به اخطاریه هایی که برای مالیات عقب افتاده اش دریافت می کند هیچ اعتنایی ندارد و تنها زمانی متوجه موقعیت خود می شود که ماموران برای تخلیه خانه و به حراج گذاشتنش به زور به خانه اش می آیند.